از آیات کریمه استفاده شد که یکی از علایم نفاق، حالت بد خواهی و حسد است و جایگاه منافق نیز پایین ترین درکات جهنّم:
إنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأسْفَلِ مِنَ النَّارِ …
بد خواهی و حسد علامت نفاق است، کارشکنی و مشکل تراشی علامت نفاق است.
هر کس باید در خود تجسّس و تفحّص کند که آیا حالت بد خواهی و حسد دارد، اگر دارد در مقام اصلاح قلب و نفس خویش برآید که مبادا مبتلا به بیماری مهلک نفاق باشد و خودش نداند.
برای خواندن ادامه متن لطفا به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید
متأسفانه امروزه در خیلی از اداره جات به جای اینکه در راستای مشکل زدایی باشند، در راه مشکل تراشی، ایجاد سد بر کارها قدم بر می دارند.
حسد ـ که یکی از مهلکات است ـ از نشانه های نفاق است که قرآن می فرماید:
إنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُوْهُمْ
«منافقان از اینکه خوشی به تو برسد ناراحت میشوند.»
أمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ … ؛
«آیا به مردم حسد می ورزند به خاطر اینکه خدا از فضل خود به آنها نعمت داده است.»
حسد یعنی کسی یک نعمتی دارد ولی حاسد (حسد ورزنده) دوست دارد و می خواهد که آن نعمت از محسود زایل شود.
غبطه نقطه مقابل حسد است یعنی فرد تلاش می کند آن نعمتی که آن شخص دارد او هم از آن برخوردار شود. پیامبر (صلی الله و علیه وآله) فرموده اند: مومن غبطه می خورد ولی منافق حسد می ورزد. این تعریف صریح و روشنی از حسد و غبطه است.
مشکل در اینجا بدتر می شود که در ادامه و دنبال حسد، دنبالش غیبت و تهمت هم خواهد آمد تا آن شخص محسود را در میان مردم بشکند و بی اعتبارش کند.
همان گونه که بدخواهی از علایم و نشانه های نفاق است، خیرخواهی نیز از علایم و نشانه های ایمان است.
عواملی که آتش حسادت را روشن می کند
چند عامل باعث ایجاد حسادت در درون انسان می شود. یکی اینکه شخص ممکن است نسبت به فرد دیگری کینه و خصومت داشته باشد؛ دشمنی اقتضاء می کند که به هر شکلی که می تواند آسیبی به محسود برساند و آرزوی آسیب دیدن او را داشته باشد. یکی از مفاهیمی که آن آسیب را برای فرد تأمین می کند همین مفهوم حسادت است.
درمان ریشه ای تر حسادت این است که به مرور زمان با یک استمراری فرد آن قدر تلاش کند که بتواند ریشه حسادت در وجودش را بخشکاند، یعنی حسادتی در وجودش ایجاد نشود تا به درمان آن بپردازیم
عامل دیگر حسادت عزت خواهی است. الزاماً این طور نیست که با شخص محسود دشمنی داشته باشیم اما می ترسیم از اینکه محسود به واسطه آن نعمتش، دیگر ما را تحویل نگیرد. اصل عزت خواهی امری معقول و درست است اما اینکه از یک عامل اشتباه یعنی حسد بخواهیم آنرا تأمین کنیم این مسئله اشتباه است.
ریشه دیگر حسادت تکبر است. فردی که طبع و درونش خود برتربین است نمی تواند ببیند که کسی بالاتر از او هم است. می خواهد همواره خودش بالاتر از دیگران باشد.
یک ریشه دیگر حسادت این است که حاسد بر سر چیزی با محسود رقابت دارد.
ریشه دیگر حسادت حب ریاست است. فرض کنید شما در فنی یکه تاز هستید اگر کسی آن را یاد بگیرد از جاه طلبی و یکه تازی شما کاسته می شود.
راه های درمان حسادت
یک راه علمی و یک راه عملی برای از بین بردن حسادت داریم. راه علمی آن این است که بفهمیم و باور کنیم که این سه نکته را در درون خود جا بیندازیم:
یکی اینکه حسادت حسود هیچ نفعی برای حسود ندارد بلکه یک حالت درونی است که وجود او را می خورد، زیرا نمی تواند اقدامی بر علیه فرد محسود کند و آن نعمت را از او بگیرد حسود مثل آتشی که از درون زبانه می کشد می سوزد، یعنی اگر ۲۴ ساعت شبانه روز حسود برای از بین رفتن نعمت محسود خیال پردازی کند نه تنها صدمه ای به محسود نمی رسد بلکه خودش را از بین می برد.
دوم اینکه حسادت حسود مثل یک میکروبی است که مرتب از درون، حاسد را می خورد و فضا را پر از آلودگی و میکروب می کند.
سوم اینکه از امام علی(علیه السلام) روایت شده که حسد ایمان فرد را می خورد آن چنان که آتش هیزم را می بلعد. هر لحظه که بیشتر حسودی کنیم یا به فکر آن باشیم هیزم بیشتری برای آتش مهیا کرده ایم دیگر ایمانی برایمان باقی نمی ماند.
راه عملی هم این است که همه عواملی که به عنوان ریشه ها از آن یاد کردم ضد آنها عمل کنیم. یعنی اگر دیدیم کسی زیبا سخن می گوید از او پیش دیگران تعریف کنیم و به همه بگوییم که چقدر در سخن گفتن تواناست یا اگر رقابتی در گرفتن پستی با کسی داشتیم از تصاحب آن پست به نفع او انصراف دهیم. این راه ها روش درمان رفتاری است.
اما درمان ریشه ای تر حسادت این است که به مرور زمان با یک استمراری فرد آن قدر تلاش کند که بتواند ریشه حسادت در وجودش را بخشکاند، یعنی حسادتی در وجودش ایجاد نشود تا به درمان آن بپردازیم.
آداب معاشرت با حسود
گاهى انسان با اشخاصى مواجه مى شود که از روى حسادت، رفتارى ناشایست از خود نشان مى دهند و گاهى حسادت، آنان را وا مى دارد که در هنگام معاشرت با دیگران، رفتارى را از خود بروز دهند که به دیگران زیان مى رساند. سخن در این است که در مواجهه با این افراد، انسان چه رویه اى را باید پیش بگیرد؛ زیرا اگر انسان در برابر کسى که در حقّ او دشمنى و یا کوتاهى و بى ادبى مى کند، بخواهد همانند او رفتار کند، کار به درگیرى و برخورد مى انجامد و با همان مشکلى مواجه مى شود که انسان در برخورد با نادانان با آن مواجه مى شود.
حسد ایمان فرد را می خورد آن چنان که آتش هیزم را می بلعد. هر لحظه که بیشتر حسودی کنیم یا به فکر آن باشیم هیزم بیشتری برای آتش مهیا کرده ایم دیگر ایمانی برایمان باقی نمی ماند
در چنین مواردى، انسان باید از برخورد و مقابله به مثل، صرف نظر کند و خُلق و خوى مدارا پیش بگیرد. او باید سعى کند با تمرین گذشت و چشم پوشى، با چنین افرادى مدارا کرده، زود عکس العمل نشان ندهد.
به عبارت دیگر، انسان باید در برخى موارد، خود را به تغافل بزند، گویى متوجّه نشده که دیگرى چه کرده و یا چه گفته است. او باید برخورد ناسالم دیگران را ندیده بگیرد و با این که در حقّ او دشمنى کرده اند، نه تنها با آنان دشمنى نورزد، بلکه به آنان خدمت کند. اگر انسان در زندگى اش از چنین خلق و خویى برخوردار باشد که در برابر غرض ورزى و آزار و اذیّت دیگران مدارا کند، مى تواند بارش را به منزل برساند.
امام صادق علیه السلام مى فرماید:
مرد را از سه چیز، گریزى نیست: مشاوره با نصیحت کننده، مدارا با حسود، و دوستى با مردم
مدارا، از نظر معنا به «رِفق» نزدیک است؛ زیرا مدارا به معناى نرمى، ملایمت در رفتار، حسن معاشرت با مردم و تحمّل ناگوارى و آزار آنهاست.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:
سه چیز است که اگر در کسى نباشد، عملش تمام نمى گردد: ورعى که وى را از گناه باز دارد، اخلاقى که با آن با مردم مدارا کند، و حلمى که با آن، نابخردى سبُک سران را دفع کند.
پیامبر خدا در جاى دیگر، « مدارا با مردم » را در ردیف انجام دادن واجبات مى شمرند
ما پیامبران به مدارا با مردم، مأمور گشته ایم، چنان که به انجام دادن واجبات مأمور گشته ایم.