دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم همراه با رنجها و زحمتها است و به قول فلاسفه چون مادی است، این رنجها و مصیبتها جزو این زندگی هستند. به هر حال ماهیت این مصیبتها هر چه باشد، ما باید در قبال آنها چه عکسالعملی نشان بدهیم؟ خودمان را در برابر آنها ببازیم یا با آنها مبارزه کنیم و بر آنها فائق آییم؟ اگر میخواهیم با آنها برخوردی داشته باشیم که بر زندگی ما اثرات منفی نگذارد یا حداقل اثرات منفی را از خودمان دور کنیم، چه کار باید بکنیم؟
حضرت علی(علیه السلام) در نامه معروف خودش به عثمان بنحنیف میفرماید: «الا ان الشجره البریه اصلب عودا و الروائع الخضره ارق جلودا و النباتات البدویه اقوی و قودا و ابطا خمودا؛(دشتی محمد، ترجمه نهجالبلاغه، نامه ۴۵)؛ آگاه باشید درختان بیابانی، چوبشان سختتر و درختان کناره جویبار پوستشان نازکتر است. درختان بیابانی که با باران سیراب میشوند آتش چوبشان شعلهورتر و پر دوامتر است. مراد امام این است که چون درختهای بیابان در شداید و سختیها رشد و نمو میکنند، از درختان دیگر سختتر هستند.
یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم. و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت.
این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.
خداوند ظالم نیست که بی دلیل برای ما رنجی بیافریند، این رنج را یا خودمان موجب شده ایم که عاقبت یک خطا و بی فکری بوده و یا از طرف خداوند است که آزمونی است برای کمال اگر ما متوجه نباشیم و برای این امتحان تلاش نکنیم و مردود شویم این رنج هم کماکان کش می آید
و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.
همین اسکناس اگر خرد و ریز ریز بشود دیگر به درد نمی خورد، ما اگر خودمان خودمان را خورد نکنیم، کس دیگری نمی تواند این کار را بکند، اگر در مقابل مشکلات پیش این و آن نالیدیم، اگر امیدمان را باختیم، اگر خدای نکرده به سمت خودکشی و این چنین مسائلی چون اعتیاد و …. رفتیم این می شود خورد شدن می شود خودسوزی این ها ارزش انسان را دود می کند.
حضرت آیت الله جوادی آملی در بیان زیبایی، اهمیت صبر و بردباری در برابر مشکلات زندگی را این گونه تبیین می کنند: « گندم مادامی که در انبار است قیمت ارزانی دارد، وقتی که زیر سنگ آسیاب قرار گرفت و فشار دید و آرد شد، قیمتش بیشتر می شود. وقتی به تنور رفت و به نان تبدیل شد، قیمت آن از قبل گرانتر و غذای آدم می شود. همین فشار باعث کمال گندم است. ما اگر خود را با گناه مسموم نکنیم و در مسیر خدا باشیم، هیچ مشکلی پیش نمی آید. اگر هم آسیبی دیدیم این برای پخته شدن و امتحان ماست.»
ما باید یاد بگیریم که از هر مشکلی برایمان پیش می آید یک درس بگیریم، درسی که فلسفه به وجود آمدن آن مشکل است، خداوند ظالم نیست که بی دلیل برای ما رنجی بیافریند، این رنج را یا خودمان موجب شده ایم که عاقبت یک خطا و بی فکری بوده و یا از طرف خداوند است که آزمونی است برای کمال اگر ما متوجه نباشیم و برای این امتحان تلاش نکنیم و مردود شویم این رنج هم کماکان کش می آید.
آگاه باشید درختان بیابانی، چوبشان سختتر و درختان کناره جویبار پوستشان نازکتر است. درختان بیابانی که با باران سیراب میشوند آتش چوبشان شعلهورتر و پر دوامتر است. مراد امام این است که چون درختهای بیابان در شداید و سختیها رشد و نمو میکنند، از درختان دیگر سختتر هستند
باید با عینک خوش بینی به مشکلاتمان نگاه کنیم، ما در دنیا در دایره علت ها و معلول ها هستیم و در سختی ها اگر قوی باشیم این قدرت ما بر آن رنج غلبه خواهد کرد.
در هر حال خداوند متعال کنار ماست در امتحان هایش مثل این معلم ها و مراقب های امتحانات به ما سخت نمی گیرد هر سوالی داشته باشیم جواب می دهد، کمکمان می کند. اگر ما بخواهیم از او جوابمان را می دهد. تشویقمان هم می کند.
پس با این شرایط چرا این قدر ما از امتحانات نالانیم دوستی داشتیم که مادر خود را در کودکی از دست داده بود و به خاطر این بی مادری رنج ها کشیده بود در حال حاضر انسان بزرگی است انقدر بزرگ که این اتفاق به این تلخی را دوست دارد می گوید اگر مادرم بود الآن من یک بچه ننه لوس و ضعیف بودم و خدا را شاکرم که با این ضایعه به یاد من آورد که در این دنیا تنها تکیه گاه محکم خود اوست، این درسی است که هیچ دانشگاه و مدرسه ای نمی توانست به او بدهد.
به قول حافظ
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی….
از پای تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی