آتش بازی دشمن که تمام شدو گرد و غبار ها فرو نشست ، طبق معمول بلند شدیم ببینیم تیر و تر کش دشمن دامن کدام نازنین را گرفته . از هر طرف ،صدای آه و ناله و فریاد کمک کمک بجه ها بلند بود و امداد گران دنبال برادرانی بودند که حالشان وخیم تر است . بین کسانی که مجروح شده بودند چشممان افتاد به …
برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید
آتش بازی دشمن که تمام شدو گرد و غبار ها فرو نشست ، طبق معمول بلند شدیم ببینیم تیر و تر کش دشمن دامن کدام نازنین را گرفته . از هر طرف ،صدای آه و ناله و فریاد کمک کمک بجه ها بلند بود و امداد گران دنبال برادرانی بودند که حالشان وخیم تر است . بین کسانی که مجروح شده بودند چشممان افتاد به …
چشممان افتاد به یکی از بچه های گروهان که وقتی سرپا و سر کیف بود،شمر هم جلودارش نبود؛ از همان ها که اگر بگویی "زلزله" بیراه نگفته ای . جاب این که هیچ کس باورش نمی شد که او هم روزی زخمی بشود و تیر و ترکش به بدنش کارگر بیفتد . توی همان وضعیت که همه نگران بودند،یکی از هم تیپ های خودش سر به سرش می گذاشت که:"چی شده؟ چی خوردی؟ کجات خورده؟" او که لابد می دانست می خواهد اذیتش کند چیزی نمی گفت.اما وقتی دید دست بردارنیست،با تبسم معنی داری گفت "ترکش خوردم".
حالا این دوستمان هی می زد بهپشتش که:" تف کن، تف کن، معده ات درد می گیره ".