شب عملیات اومد توی خاک ریز شروع کرد به جنگیدن. مثل یه بسیجی ساده.قرار بود گردان سیدالشهداء(ع)بیاد کمکمون اما خبری نشد . فقط بی سیم چی شون اومد و گفت:..
برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید
شب عملیات اومد توی خاک ریز شروع کرد به جنگیدن. مثل یه بسیجی ساده.قرار بود گردان سیدالشهداء(ع)بیاد کمکمون اما خبری نشد . فقط بی سیم چی شون اومد و گفت…
فقط بی سیم چی شون اومد و گفت:‹‹گردان نتونست بیاد ››
علی تجلایی رفت برای بررسی موقعیت خاکریز بعدی. حدودا پانزده متر با ما فاصله داشت.رسید سر خاک ریز. یه لحظه برای دیدن منطقه بلند شد تیر خورد توی قلبش. آروم افتاد توی خاک ریز . لحظه های آخر با دست اشاره ای می کرد که معناش رو نفهمیدیم.شاید آب می خواست، اما کسی آب همراهش نبود.آخه خودش سفارش کرده بود :
‹‹قمقمه هایتان را پر نکنید ، ما به دیدار کسی می رویم که تشنه لب،شهید شده است.››
احسنت
سلام
خیلی ممنون