فرمانده قرار گاه کربلا و جانشین فرماندهی کل قوا در قرار گاه های جنوب
نام پدر : مجید
تولد :۲۵/۱۲/۱۳۳۴
شهادت :۹/۱۱/۱۳۶۱-چنانه(منطقه عمومی فکه)
محل دفن : بهشت زهرا (س) قطعه ۲۴
عصر بود که از شناسایی آمد.انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید. نداشتیم. یکی از بچه ها تندی رفت ، از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت . کباب ها را وقتی که دید…
برای خواندن ادامه خاطراتی از شهید حسن باقری لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید
سردار شهید حسن باقری (غلام حسین افشردی)
خاطره اول : سیخ کباب
عصر بود که از شناسایی آمد.انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید. نداشتیم. یکی از بچه ها تندی رفت ، از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت . کباب ها را که دید ، داد زد (( این چیه ؟)) زد زیر بشقاب و گفت(( هرچی بسیجی ها خوردن ، از همون بیار. نیست، نون خشک بیار. ))
خاطره دوم : باید با جنگ اخت شد
سی چهل درصد نیروهای تیپ شهید شده بودند؛ بقیه هم می خواستند برگردند. این جوری همه باید عوض می شدند؛ چه ستاد، چه طرح و برنامه و چه مهندسی. حسن گفت(( خب ، کی می مونه تو تیپ ؟ این طوری باید هر سه ماه یک تیپ درست کنیم،که فقط اسمش تیپه . بابا! جنگیدن موقتی نیست . باید با جنگ اخت شد. جنگیدن برای سپاه واجب عینی صد در صده به تک تک شما هم احتیاجه . کادر تیپ باید ثابت باشه. غیر از این راه دیگه ای نیست.))
خاطره سوم : خط مقدم
تیر بار عراقی ها همه را کلافه کرده بود. آمده بود پشت خاکریز نقشه را پهن کرده بود و فکر می کرد .
کسی باور نمی کرد فرماده لشکر آمده باشد خط.
********
خدا یا ! آنقدر به ما عزت نفس و ایمان و اراده بده تا بتوانیم راه آن ها را ادامه دهیم .
نیازی نیست برای ادامه راه آن ها اسلحه به دست بگیریم، چون اسلحه امروز ما قلم ماست، ما باید با علم خود ،با قلم خود ،با تمام توان خود در راه پیشرفت مملکتمان و دفاع از همه ارزش ها و باورهایمان تلاش کنیم و تمام مشکلات را _هرچند چون کوه سخت باشند _ کنار بزنیم و نه تنها خانه و محله و شهر و کشورمان بلکه همه جهان را برای ظهور دولت یار آماده کنیم ؛ و این طوری است که می توان نام ما را منتظر گذاشت.
خدایا ! چنان کن که ما با پیامبران و ائمه و همه بندگان صالحت از جمله همین رزمندگان و هرکسی که برای سربلندی اسلام و ایران خدمت کرده محشور شویم .