محمد رشید صدیق فرمانده تیپ ۲۴ مکانیزه عراق رو گرفته بودیم نوسان فشار خون داشت هر چه معاینه اش می کردم دلیلش رو نمی فهمیدم… یه کم آروم تر شده بود چند دقیقه بعد صدای حسن باقری از سنگر فرماندهی بلند شد حسن وقتی با بی سیم حرف میزد ، بلند صحبت می کرد تا […]
یه شب سراسیمه اومد خونه. سر تا پاش خاکی بود و چشماش سرخ سرخ. خستگی و ناخوشی از چهره اش می بارید. بیماری سینوزیت و سرماخوردگی هم خستگی اش رو دو چندان کرده بود. دیدم با همون حال رفت وضو گرفت تا نماز بخونه. بهش گفتم: شما الان خسته ای ، بهتره اول غذا بخوری […]
کم توقع بود اگه چیزی هم برایش نمی خریدیم ، حرفی نمی زد نوروز آن سال پدرش برایش یه جفت کفش نو خرید روز دوم فروردین قرار شد بریم دید و بازدید تا خانواده شال و کلاه کردند ، علی غیبش زد… برای خواندن ادامه متن و دانلود پوستر در اندازه ی اصلی لطفا به […]
نصف شب از شناسایی برگشته بود. وقتی دید بچه ها توی چادر خوابن برای اینکه سرو صدا نشه بیرون چادر خوابید. یه بسیجی اومده بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه ، زین الدین رو نشناخت. شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوش زدن هی می گفت : … برای خواندن ادامه متن لطفا به" ادامه مطلب […]
فرمانده قرار گاه کربلا و جانشین فرماندهی کل قوا در قرار گاه های جنوب نام پدر : مجید تولد :۲۵/۱۲/۱۳۳۴ شهادت :۹/۱۱/۱۳۶۱-چنانه(منطقه عمومی فکه) محل دفن : بهشت زهرا (س) قطعه ۲۴ عصر بود که از شناسایی آمد.انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید. نداشتیم. یکی از بچه ها تندی رفت ، از […]
شب عملیات اومد توی خاک ریز شروع کرد به جنگیدن. مثل یه بسیجی ساده.قرار بود گردان سیدالشهداء(ع)بیاد کمکمون اما خبری نشد . فقط بی سیم چی شون اومد و گفت:.. برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید