ای خدا ! من تو را معشوقی دانم که به سودای شورانگیز عشقت دل باختهام و خود به شیفتهای مانَم که سوی کاروان پرشور عاشقانت تاختهام من از رسم عاشقانِ دلسوخته آموختهام که خرسندیات پیشه کنم و چشم به این دوختهام که از خَشمت اندیشه کنم اگر آن را بسازی من عشقی زیباتر بازم