راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟ رحمتی بر من کنی واندر پناه آری مرا؟ مینهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه خوف آن ساعت که با روی چو کاه آری مرا راه باریک است و شب تاریک، پیش خود مگر با فروغ نور آن روی چوماه آری مرا رحمتی داری […]
در رحمت برین بیچاره بگشای الها! پادشاها! بینیازا! خداوندا! کریما! کارساز!! به صدق سینه پاکان راهت به شوق عاشقان بارگاهت
در رحمت برین بیچاره بگشای الها! پادشاها! بینیازا! خداوندا! کریما! کارساز!! به صدق سینه پاکان راهت به شوق عاشقان بارگاهت به شب نالیدن پادر کمندان به آه سوزناک مستمندان