شهید شاهمرادی از هر وسیله ای برای تقویت روحیه جبهه ها استفاده می کرد از آنجا که خیلی شوخ طبع بود یک روز به من گفت فلانی برو یک چند تا پفک بخر برای من بیاور من خیلی به پفک علاقه دارم. توی منطقه بودیم عراقی ها خمپاره می ریختند روی سر ما شهید شاهمرادی […]
بعد از عملیات کربلای ۱ که مهران آزاد شده بود، در مقر بچههای تخریب لشکر ۲۱، حاجی امینی روحانی تخریب دعای کمیل با حال و معنویتی خوند بچههای تخریب موقع دعا خیلی ضجه میزدند و از ته دل خدا رو صدا میزدند. برای خواندن ادامه ی متن لطفا به ادامه مطلب مراجعه بفرمایید
ماجرا رو یکی از خبرنگارهای جنگ اینطور شرح می ده : ترکش خمپاره پیشونیش رو شکافته بود دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش ازش پرسیدم :چه حرفی برای مردم داری با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط مقدم ، کمپوت میفرستن. عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!!!! گفتم داره ضبط میشه برادر […]
مسئول تدارکات بود؛منتها از آن تدارکاتی هایی که همه ی گروهان می گفتند ما بچه هایمان هم با او خوب نمی شوند.خیلی اهل حساب و کتاب و درست و دقیق ؛ از اون زرنگ هایی که پشه را روی هوا نعل می کنند. خودش تعریف می کرد و می گفت:… برای خواندن ادامه متن لطفا […]
آتش بازی دشمن که تمام شدو گرد و غبار ها فرو نشست ، طبق معمول بلند شدیم ببینیم تیر و تر کش دشمن دامن کدام نازنین را گرفته . از هر طرف ،صدای آه و ناله و فریاد کمک کمک بجه ها بلند بود و امداد گران دنبال برادرانی بودند که حالشان وخیم تر است […]
برای اصلاح موی سرم به سلمانی گردان رفتم. بالا خره نوبتم شد.آقا! چشمت روز بد نبیند ،با هر حرکت ماشین بی اختیار از جا کنده می شدم، از بس کثیف و کند شده بود. هر بار که تکان می خوردم … برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید