نصف شب از شناسایی برگشته بود. وقتی دید بچه ها توی چادر خوابن برای اینکه سرو صدا نشه بیرون چادر خوابید. یه بسیجی اومده بود نگهبان بعدی رو صدا بزنه ، زین الدین رو نشناخت. شروع کرد با قنداق اسلحه به پهلوش زدن هی می گفت : … برای خواندن ادامه متن لطفا به" ادامه مطلب […]