ای خدا ! من تو را معشوقی دانم که به سودای شورانگیز عشقت دل باختهام و خود به شیفتهای مانَم که سوی کاروان پرشور عاشقانت تاختهام من از رسم عاشقانِ دلسوخته آموختهام که خرسندیات پیشه کنم و چشم به این دوختهام که از خَشمت اندیشه کنم اگر آن را بسازی من عشقی زیباتر بازم
خدای من! با نعمتت مرا آغاز کردى؛ پیش از آن که چیزى به یادآمدنى باشم و از خاکم آفریدى و سپس در صلبها جایم دادى؛ ایمن از سختىهاى دوران و رفت و آمد سالیان و روزگاران و من در دهلیزهاى تاریخ و زوایاى قرون، هماره از صلبى به رحمى کوچ مىکردم و این لطف و […]
ای به ازل بوده و نابوده ما وی به ابد زنده و فرسوده ما دور جنیبت کش فرمان تست سفت فلک غاشیه گردان تست حلقه زن خانه به دوش توایم چون در تو حلقه به گوش توایم داغ تو داریم و سگ داغدار مینپذیرند شهان در شکار هم تو پذیری که زباغ توایم قمری طوق […]