عملیات کربلای دوبود درآن گیرو دار محمود گفت:‹‹ می خواهم دورکعت نماز بخوانم ›› بعد از نماز وقتی علت نماز خوندش را پرسیدم گفت: … برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید
برای اصلاح موی سرم به سلمانی گردان رفتم. بالا خره نوبتم شد.آقا! چشمت روز بد نبیند ،با هر حرکت ماشین بی اختیار از جا کنده می شدم، از بس کثیف و کند شده بود. هر بار که تکان می خوردم … برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید
اندازه پسرخودم بود.سیزده چهارده ساله.وسط عملیات یک دفعه نشست. گفتم :حالا چه وقت استراحت بچه؟! برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید
خسته و خاکی از خط برگشته بود و می خواست به قرار گاه برود. از یک راننده ی تانکر آب خواست که شلنگ را روی سراو بگیرد تا… برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید