اولین کسی بود که آمد و گفت می خواهد معبر را باز کند. چند قدم دوید به سمت میدان مین ؛ ایستاد. همه فکر کردیم ترسیده … برای خواندن ادامه ی متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید
حاج حسین و شهید حسین کمال پور نشسته بودند. صحبتی راجع به نام و نام گذاری شد. حاج حسین گفت من خیلی از پدرم و مادرم متشکرم که نام مرا حسین گذاشته اند، آخر من در ماه محرم به دنیا آمده ام. شهید کمال پور هم گفت: … برای خواندن ادامه متن لطفا به " […]
پتوهاراتقسیم کردم و رفتم تا یک گوشه ای بخوابم فردا صبح کارهای زیادی داشتیم. هنوز چشمانم گرم نشده بود که… برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید
می گفت:‹‹من دوست دارم توی این عملیات همه توونم را بذارم واسه پیروزی لشکر اسلام. دست آخر هم مثل امام حسین(ع) شهیدشم ؛ طوری که بدنم توی آفتاب داغ بمونه. پاره هاش روهم کسی نتونه جمع کنه مگه خود آقا››.عملایات کربلای پنج خبر شهادت و مفقودالاثر شدنش… برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه […]
از چهار دانشگاه فرانسه برایش دعوت نامه آمده بود. نفر چهارم کنکور دانشگاه شیراز شد. بیست و دوسه سال بیشتر نداشت که فرماندهی لشکر۱۷ علی بن ابی طالب (ع) را به اوسپردند. تو دنیا سابقه نداره که یه جوون بیست و سه ساله بشه فرمانده لشکر،اون هم … برای خواندن ادامه متن لطفا به " […]
سخت گیری هاش از روی هوای نفس نبود بلکه به خاطر خود بچه ها بود. آخر دوره ، بچه ها رو به صف می کرد و می گفت: … برای خواندن ادامه متن لطفا به " ادامه مطلب " مراجعه بفرمایید